حسنا خانم

سلام بر گل دختر نازنیم امروز 29 مهره و روز پنج شنبه ست. ماه محرم امسال از دوازدهم مهر شروع شده و مثل سالهای قبل ما شبها به مسجد فیدکو رفتیم. از اول مهر توی مهد، آموزش شما شروع شه. تا الان هم کلی چیز یاد گرفتی. سه تا دفترچه داری. که آماده کردن اونا رو خودم برات انجام دادم. نمی دونی چقدر خوشحال. یه روز خاله ازت خواست همراشون بری خونه شون. اما شما گفتی: از درسم عقب می مونم. !!!!! قربون زبون شیرینت برم من.   ...

سلام مامان جونی من. دیروز عید قربان بود. من و شما و بابا رفتیم فیض اباد برای گردش. آبشار قشنگی داشت و کلی بهمون خوش گذشت. دوستون دارم: هم شما رو هم بابایی عزیز رو. از خدا براتون سلامتی و موفقیت طلب می کنم. بوس..... ...

سلام بر دختر نازنینم شهریور هم به نیمه رسید. البته می شه گفت که تابستان بسر آمد. خدا رو شکر فرصتی پیش اومد و ما بهمراه دایی محمد و دایی امید و باباجون رفتیم مسافرت. نمی دونم چیزی بخاطرت خواهد ماند یا خیر چون شما تا این لحظه 3سال و  3 ماه سن داری. خوشبختانه بسیار بسیار خوش گذشت و شما هم کلی خوشحال بودی. هم بازی شما آقا سبحان بود که خدا رو شکر همسازگاری داشتین و بندرت بحثتون می شد. فقط اگه سبحان به شما بگه که "کوچولویی" بهت بر می خوره و زود گریه می شی. الهی فدای اعتماد بنفست برم من. جاهای دیدنی مسافرت ما : حمام فین کاشان, آبشار نیاسر, مسجد مقدس جمکران, حرم حضرت معصومه, پارک شهرداری ساوه, شهر همدان: گنجنامه, غار علیصدر, مقب...

امروز 14مرداده مصادف با اول ذی القعده روز ولادت با سعادت حضرت معصومه (س)  روز دختر نامگذاری شده است. دوشنبه شب عروسي خاله هم با خوشي برگزار شد. شما هم توي عروسي كلي خوشحال بودي. خدا كنه بيادت بمونه. این پست تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم حسنا جان دخترم روزت مبارک خداوند لبخند زد دختر آفریده شد! لبخند خدا روزت مبارک عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی   ...

سلام بر دختر نازنينم. خيلي وقته برات ننوشتم. راستش سر كار زياد حوصله ندارم. هوا گرمه و امكانات اداره كم. باورت نميشه اما اتاق من كولر نداره و.... البته اينا بهانه است. بگذريم........ برات از اين چند وقتا بنويسم: بابا روز يكشنبه 6 تير ماه تحت عمل جراحي قرار گرفت و تا دو هفته توي خونه استراحت كرد. شما هم اصلا مهد نرفتي و همش پيش بابا بودي. تعطيلات عيد فطر هم كه سه روز بوديم(17 تير) ما رفتيم دشتخاك تا من كمك مامانم جهاز خاله اسما رو جمع و جور كنيم آخه قرار عروسي هفتم مرداد بود و از طرفي از طرف اداره بابا جون قرار بود 31 تير تا سوم مرداد  بريم مشهد. خلاصه سه روز اونجا بوديم. دو روز بعد دوستاي شماليمون (ماهزاد خانوم) اومدن و دو روز مهمون...

ماه رمضان امسال از 18 خرداد شروع شده و تا 16 تير ادامه داره. روزها طولاني و تقريبا از ساعت 4 صبح تا 8 شب ادامه داره. خدا رو شكر من و بابا هر دوتامون به روزه گرفتن تعصب خاصي داريم و مقيد به روزه داري هستيم. اين خيلي مهمه. آخه اين روزها خيلي ها رو مي بينيم كه با وجود سالم بودن و بدون هيچ عذري، روزه نمي گيرن. اين اولين نصيحتي هست كه به شما مي كنم: هميشه از خدا بخواه كه خداوند توفيق عبادات و بندگي و ترك معصيت رو بهمون بده. يادمه از بچگي تا زماني كه مجرد بودم هميشه مامانم شب اول ماه رمضان بهمون مي گفت: از خدا بخواهيد  كه خدايا به ما سلامتي بده تا بتونيم تموام روزه هامونو بگيريم.  منم اين جمله رو به شما مي گم. به اميد زماني كه بزرگ بشي ...

چند روز پيش (هفته آخر خرداد ) وارد خونه شدم. شما زودتر از من رسيده بودين. اومدي به استقبالم و فوري گفتي: "مامان من تنها رفتم دستشويي خودم هم خودمو شستم. اصلا بابا رو صدا نكردم." اين يعني قدمي ديگر بسمت استقلال. فدات بشم الهي نفسم... . در ضمن حمام هم تنها ميري و من فقط  آخرش ميام مشويمت.   ...

سلام به گل دخترم امروز دقيقا 14 روزه كه از سه سالگيت مي گذره. خدارو شكر اوضاع و احوال بر وفق مراده. انشالله تنت سالم باشه نفسم. خدمتت عرض كنم كه امروز نهمين روز از ماه مبارك رمضانه و خدا رو شكر تا الان توفيق روزه داري را داشته ايم. يادمه سال گذشته من تنها انار بودم و شما خونه مامان جون و بابا هم خونه اون يكي مامان جون. چقدر سخت بود. بعد از انتقاليم به شهر خودمون همه اون مشكلات حل شد. ديگه حاضر نيستم لحظه اي شما رو از خودم دور كنم. ديشب خانواده زهرا جون و ما رفتيم امامزاده بي بي عصمت. هوا خيلي عالي بود. افطاري و شام رو همونجا خورديم . شما و زهرا جون هم كلي با هم بازي كردين. امروز صبح هم مثل روزهاي اخير با زحمت از خواب بيدارت ...

سلام حسنا خانومم روز پنج شنبه 14 خرداد همسايه مهربونمون كه مادر شهيد بود، در اثر سكته ناگهاني به رحمت خدا رفت. شما ايشون رو  "بي بي" صدا مي كردي. بي بي اولين دوست من بعد از ازدواج تو اين شهر و كوچه بود . گاهي همراه شما به خونه شون مي رفتيم و بنده خدا كلي ازمون پذيرايي مي كرد. نه تنها با من كه با همه همسايه ها خوب بود. بعد از شنيدن خبر مرگش كلي گريه كردم. روحش شاد. كاش بيشتر بهش سر زده بودم. ...