تولد شش سالگی
زمان با سرعت زیاد دددد در حال گذشتن است. به همین سرعت حسنا خانوم من شش ساله شدی عزیزم. الهی صد ساله شی گلم. گاهی دلم برای بچه بودنت تنگ میشه نفسم.دیشب یه جشن کوچک برات گرفتیم هر چند که من بدلیل دندون درد شدید حالم بد بود.
هفته 32 بارداری دوم
راستی علی کوچولوی خاله اسما هم دقیقا یه ماه پیش (16 فروردین) بدنیا اومده. یه پسر خیلی زیبا و دوست داشتنی.
نویسنده :
مامان
8:33
هفته 32 بارداری دوم
سلام عزیزم. الان که دارم این مطلب رو مینویسم در هفته 32 بارداری هستمچیزی به پایان راه نمونده. خدا کنه بخوبی بگذره. این چند وقت فشار عصبی و کاری بالایی داشتم . از طرفی بابا هم برای دوره آموزشی رفته تهران. فقط دعا می کنم تا موقع زایمانم پیشم باشه. هفته گذشته که بابا اومده بود رفتیم یکسری خرید برای نی نی مون که الان که قطعا مطمئنم دختره (با سه دوره سونو) کردیم. خدا رو شکر که اصلا" حسادت نمی کنی و خیلی هم خوشحالی که بزودی آبجی دار می شی.
نویسنده :
مامان
8:29
این چند ماه گذشته
سلام گلم. الان که دارم این مطلب رو می نویسم در هفته 19 بارداری ام هستم. در سونوی هفته ی پیش دکتر جنسیت نی نی مون رو ، دختر تشخیص داد. و ما به احتمال زیاد اسمش رو زهرا خواهیم گذاشت. تا ببینیم خدا چی میخواد. تو هم خیلی خوشحالی که آباجی داری. توی این دو ماه گذشته اتفاقات زیادی افتاده.دو هفته بعد از چهلم بی بی، دختر عمه ام در سن 44 سالگی بعلت سرطان از دنیا رفتند و از فوتشون بسیار ناراحتیم. مردم هم هنوز با گذشت یک ماه و نیم ماه از زلزله، همچنان هراس دارند و گاها" در چادر یا کانکس بسر می برند. دیروز که18 بهمن بود ، رئیس سازمان هلال احمر کل کشور، دکتر پیوندی، بازدیدی از شهر مان داشت. از طرف مهد کودک ثناء که شما اونجا هستی، مت...
نویسنده :
مامان
11:20
عقد عمو احسان سفر مشهد و فوت بی بی
سلام عزیزم. فرصتی پیش آمد به همرا عمه ها به مشهد برویم. شب قبل از رفتن هم که مصادف بود با شب میلاد پیامبر اکرک (ص) عقد کنون عمو احسان بود. صبح روز بعد مصادف با چهارشنبه 15/9/96 عازم مشهد شدیم و تا یکشنبه اونجا موندیم. روز جمعه بی بی عزیزم دچار کسالت شده و در عرض 24 ساعت دار فانی را وداع گفتند. خیلی به من سخت گذشت. هیچوقت فراموش نمی کنم. بی بی خیلی مهربون و دوست داشتنی بود و تو رو خیلی دوست داشت. جاش همیشه خالی شد. خدا با صلحا محشورش کنه. الان من در هفته 12 بسر می برم و فردا باید برم سونوی ان تی. این چند روز حالم اصلا" خوب نبود و تنها به چیزی که اصلا" بهش فکر نمیکردم، وضعیت جسمی ام بوده. خدا کنه همه چی خوب پیش بره. ...
نویسنده :
مامان
12:23
خبری در راه است........
صاحب خانه
سلام گل دخترم بدون هیچگونه پس اندازی و فقط با وام صاحب خونه ای آپارتمانی 85 متری در کرمان شدیم. حالا ما مانده ایم و پرداخت اقساط که امیدوارم از پسش بر بیاییم. دقیقا روز 16 شهریور سندش به ناممون خورد. روز بعدش هم کمک خاله بنت الهدی بودیم در اسباب کشی شون به منزل جدید. من خیلی استرس دارم. یاد آوری: حسنا جون عزیزم ابتدای فصل تابستان از مربی تون خواستم آیه الکرسی رو باهات کار کنه تا حفظ کنی که شکر خدا با همکاری خودت موفق شدی. از این بابت بسیار خوشحالم و بهت افتخار می کنم.
نویسنده :
مامان
8:58
تولدت مبارک گلم
به نام خدا پارسال بودی سه ساله، الان شدی چهار ساله. مبارکت باشه عزیز دلم دیروز تولدت بود و ما دیشب رو برات جشن گرفتیم. آخه امسال تولدت مصادف شده بود با هفتمین روز ماه رمضان. تو جشن ما فقط زهرا جون و مامان باباشون بودن و همچنین عمو احسان. بابا جون و عمه جان رفته بودن یزد کمک عمه جان مریم جهت اسباب کشی و نبودند که دعوتشون کنیم. خلاصه اینکه شما از دیروز کلی خوشحال بودی و چشم انتظار افطار تا جشن رو شروع کنیم. زهرا جون زحمت کشیده بودن و یه حوله لباسی خیلی قشنگ براتون کادو آورده بودن. بابا هم برای شما و زهرا جون یه عروسک خریدن و هدیه دادند. البته روز قبل از تولدت یه چادر مشکی به قول خودت (چادر دسته دار) یا همون آستین دا...
نویسنده :
مامان
10:21