حسنا خانم

سلام گلم. قسمت شد دوباره بریم زیارت حرم امام رضا. خدا می دونه که من چقدر عاشق امام رضا هستم. این دفعه خاله فاطمه ی بابا همراهمون بودن. خیلی خوش گذشت. خدا کنه بزودی زیارت امام حسین نصیبمون بشه. آمین...

سلام دخترم 5 اردیبهشت بهمراه زهرا جونی و مان و باباش رفتیم بسمت قم و کاشان . هوا بسیار عالی و بسیار خوش گذشت. در قم ، ما مهمان آقا محسن (دوست دوران دانشجویی بابای زهرا) بودیم. البته خونه معصومه خانوم (هم اتاقی چهار سال دوران دانشجویی من) هم رفتیم و من بعد از ده سال دیدمشون. خلاصه بعد از زیارت حرم حضرت معصومه و مسجد مقدس جمکران، راهی کاشان شدیم و از نیاسر، مشهد اردهال، آران و بیدگل، قمصر، نوش آباد و ابیانه دیدن کردیم. همه جا پر بود از بوی گل و گلاب و عرقیجات گیاهی. خدا را از بابت توفیق زیارت قبور امامزادگان شریف در این سفر سپاسگزاریم. انشالله بزودی زیارت امام حسین (ع) هم نصیبمان شود.  آمین......... ...

یا مقلب القلوب و الابصار ........ سلام ماهم عیدت مبارک گلم. این چهارمین عیدی هست که در کنار من و بابا همنشین سفره هفت سین شدی. از خدا بابات این لطفش سپاسگزارم.لباسای امسال عیدت رو از مشهد خریدم. بنظر خودم که خیلی شیک بودن. لحظه ی تحویل سال ساعت 1 و 58 دقیقه و 48 ثانیه ظهر روز دو شنبه بود. حدود یه ساعت قبل لباساتو پوشیدم و سفره رو آماده کردیم و همه با هم کنار سفره نشستیم. دعای تحویل سال رو یادت دادم و تو هم زمزمه می کردی. الهی که امسال هم سال پر خیر و برکتی برای همه مون باشه. بعد از تحویل سال هوا حسابی بارونی شد و اولین بارون بهاری نازل شد. روز دوم و دوازدهم عید رو بابا کشیک بودن. بقیه روزها رو همش در دید و بازدید بسر بردیم. ...

سلام عزیزم عصر سه شنبه 3 اسفند ماه بهمرا کاروان عازم مشهد شدیم. این پنجمین سفر شما به مشهد بود. خداروشکر خوش گذشت. هر چند که بعلت برفی که چند روز قبلش باریده بود، هوا کمی سرد بود. ولی خدا رو شکر که شما سرما نخوردی. آخه شما با سرما میونه خوبی داری و کلا" با لباس پوشیدن و گرما مشکل داری. باباجون و مامان جون و دایی امید هم همراهمون بودن. ۵   ...

سلام دخترم دیروز دو شنبه بود و تولد روژان جون. ما هم عصر رفتیم بیرون و یه تختخواب دو طبقه عروسکی براش خریدیم و رفتیم خونه شون، برا شما هم خریدیم. البته خودشون خبر نداشتن. چون قرار گذاشته بودن آخر هفته در حضور دو تا خانواده شون تو شهر کرمان جشن بگیرن. شام هم به اصرار اونا خونه شون موندیم و یه جشن کوچولو گرفتیم. یه گله دارم ازت: جدیدا خیلی بداخلاقی می کنی و  من خیلی ناراحتم. آخه تو همیشه مهربون بودی عزیزم. راستی امروز عصر عازم مشهدیم. از طرف مسجدالرسول همراه با کاروان. امیدوارم بهمون خوش بگذره.  

5 بهمن تولد زهرا جون بود. خیلی خیلی خوش گذشت. زهرا خانوم وارد پنجمین سال زندگی اش شد. دعا می کنم براش که صد ساله شه. ...

سلام دختر گلم از آبان ماه دیگه نتونستم برات مطلبی بذارم. اشکال از وبلاگ بود که قادر به به روز کردنش نبودم. خدا رو شکر که امروز خوب شده. خوب تا اونجایی که یادمه از خاطات این چند ماه برات مینویسم: آذر ماه دو تا عروسی رفتیم : یکی معین عمو سیف الله و یکی هم عقد سجاد دایی حسین که شما کلی خوشحالی می کردی و بهت خوش گذشت. شب چله (یلدا)ی امسال هم که مصادف بود با سه شنبه شب و مثل همیشه خونه بابا جون بودیم. علاوه بر ما عمه جان محبوبه هم بودن. منم عصر به کمک شما یه کیک پختیم و بردیم دور هم خوردیم. 1-اتفاقات تلخ این دو ماه: اوایل دی ماه بود که چند شب پشت سر هم از خواب بیدار می شدی و بالا می آوردی. احتمالا بیماری ویروسی بود که از مهد گرفته بود...

سلام گلم امروز 22 آبانه و روز شنبه ست. از هفته قبل طبق بخشنامه رسیده، 5 شنبه ها رو سر کار نمیرم. این خیلی خوبه. حداقل فرصت خوبیه که به کارای خونه بیشتر برسم. این 5 شنبه رو بابا هم مرخصی گرفت و رفتیم زرند خونه خاله و ظهر مهمونشون بودیم ولی متاسفانه یه تب شدید و ناگهانی به سراغ دختر گلم اومد تا حدی که شب هزیون می گفتی. الهی بمیرم برات مامانی نازم. امروز هم که شنبه ست هنوز حالت خوب نشده و تب داری. الهی که زود خوب خوب شی و این آخرین بیماری شما در پاییز و زمستان باشه.   ...

سلام مامانی مهربونم توی این پست نقاشی مبین رو که براش فرستادم شبکه پویا برنامه نقاشی نقاشی، می گذارم. ...